دم منو وجب کردی! بدجور!!!!!
امروز صبح که از خواب پاشدی با یک عطسه یک آبریزش اساسی (بصورت پرشی!!) شروع شد. منم که یک چند روز بود به یک سرماخوردگی کوچیک مبتلا بودم شدم متهم ردیف اول و ناقل ویروس. صبح بابا کلی عصبانی و ناراحت شد که ما دوتایی باهم مریض شدیم و من و تو هرچه کردیم که یک کم اوضاع بهتر بشه نشد که نشد. بعد از ظهر که از خواب پاشدی مهمون داشتیم و تو با گریه و آه و ناله که دل من رو بدجوری کباب می کرد آویزون من شدی و توی بغلم هی می گفتی تو رو راه ببرم. من بیچاره هم که عذاب وجدان داشتم حسابی سواری دادم بهت تا اینکه بابا اومد و تو رو برد دکتر. در ضمن چند بار ازت پرسیدم گلوت درد می کنه. صبر کردی تا من نشون دادم منظورم از گلو کجاست بعد از نیم ساعت اشاره به گلوت کردی و د...
نویسنده :
مامان آروین
22:39